خاک نشين کوي آن کسم که مرا بدين عشق رساند.
گرتو به تيغم زني کز نظرم دورشو
سايه نگردد جدا ذره اي از آفتاب
اي تن اگربي دلي سر زکمندش مپيچ
وي دل اگر عاشقي روي زمهرش متاب
كلبه نمازي ما منتظر قنوت شماست